اگه میتونستم برم وسط جنگل و اون دو تا سرباز رو ببینم، هرگز همراهشون نمیرفتم. تنهایی و سکون منو میترسونه. دوست دارم وسط یه خیابون شلوغ تنها باشم، وسط یه مهمونی، بین بدنهای گرم و عرق کردهای که اطرافمو گرفتن. دلم میخواد جلو برم و هرگز برنگردم.
نه من هرگز زمانم رو متوقف نمیکردم آقای موراکامی.
#موراکامی, کافکا در کرانه